محل تبلیغات شما

آیا دین برپایه عقیده و ایمان قرار دارد

یا دین برپایه بهت و حیرت قراردارد!!!

دین بر رمز ورازی استوار است که پیرامون ماست ،برای آنکه آنرا احساس کنیم و از وجودش با خبر شویم و آنراببینیم،چشمهایمان رابازکنیم و ببینیم چه زیبایی ما را احاطه کرده ،چه عظمت خارق العاده ای مدام بردرهای ما می کوبد،چرا نمی خواهیم آواز سر دهیم ؟

چرا نمی توانیم بخندیم؟

این را بدانیم

هرآنچه به ما احساس از نفسانیت ببخشد،مانع است و هر آنچه که احساسی از عدم‌نفسانیت بدهد راه است 

همه هنر مراقبه آنست که چطور به راحتی شخصیت را ترک کنیم. وبه سوی دل بشتابیم

شخص نباشیم.

همین شخص بودن یا نبودن همه هنر مراقبه و همه هنر خلسه معنوی است .وقتی عشق می ورزیم همه جا خداست.

وقتی نفرت می ورزیم ،همه جا شیطان است،این نقطه نظر ماست که بر واقعیت فرافکنی شود ،این همه هنرزندگیست

                   مُردن لحظه به لحظه

به طوری که از خُماری بامدادان خبری نیست،معبد واقعی آزادیست،گذشته را لحظه به لحظه مُردن و حال را زندگی کردن  و آزادی حرکت ، حرکت بسوی تاریکی ،به سوی ناشناخته ،این دریست که به بارگاه الهی باز میشود.هر لحظه را چنان زندگی کنیم که گویی واپسین لحظه باشد (از سخنان مولای متقیان حضرت علی ع). تا وقتی خود رانشناختیم مجبوریم با نفس زندگی کنیم ،نفس به معنی جانشینی برای خود اوست ،خودی کاذب

ما خود رانمیشناسیم 

بنابراین از خودمان خودی می آفرینیم ،این یک آفرینش ذهنی است ،توجّه غذای نفس است و فقط کسی که بخود میرسد آن نیاز از سرش می افتد و وقتی مرکزی برای خودمان بیابیم احتیاجی نداریم توجه دیگران را گدایی کنیم ،آنگاه میتوانیم تنها زندگی کنیم.

               زندگی همیشه تازه است

              تازگی طبیعت زندگیست

هیچ چیز کهنه نیست ، نمی تواند باشد زندگی هرگز تکرار نمیشود فقط هر روز نو میشود.هر لحظه نو ،  و ذهن کهنه است ،از این رو ذهن و زندگی هرگز تلاقی نمیکنند.ذهن فقط تکرار میشود،زندگی هرگز تکرار نمیشود،ذهن و زندگی چگونه میتوانندتلاقی داشته باشند؟همه تلاش دین اینست چطورذهن راکناربگذاریم و بسوی زندگی حرکت کنیم !  و چطور به پدیده همیشه تازه و همیشه سبز هستی قدم بگذاریم.

عشق نخستین گام بسوی کبریایی و تسلیم آخرین گام و این دو گام کل سفر است.اطاعت ،بلاهت خاص دارد،عدم اطاعت ،فراست آشکار،اما اطاعت مورد ارج و احترام است ،زیرا اطاعت دردسر کمتری را سبب میشود،مفسّر واقعیت نباشیم و نظاره گر باشیم 

                    درباره اش فکر نکنیم

                          آن را ببینیم  

نگرانی بیش از حدِ ما درباره ی خود بزرگترین بیماری ممکن است و این یعنی دوری جستن از قدرت لایزال الهی ،مرگ تنها برای آن عده ای زیباست که زندگی خود را زیبا سپری کرده اند،آنان که از زیستن نهراسیدند ،آنان که به قدرکافی شهامت زندگی کردن داشتند،

                      آنان که عشق ورزیدند

                    آنان که به رقص درآمدند

                       آنان که جشن گرفتند

زندگی را زمانی میتوانیم در یابیم که آمادگی ورود داشته باشیم .

یا حقّ

نظریه سعدی علیه الرحمه درباره سایه

نشانی دکترم را به شما میدهم

غزل۳۶۸ حافظ(ناطق)

  ,زندگی ,کنیم ,لحظه ,دین ,اطاعت ,    ,زندگی کنیم ,که به ,و زندگی ,است و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها