محل تبلیغات شما

دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد

در این بازار عطاران مرو هرسو چوبی کاران

به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس ترا زو رهزند هر کس

یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

تورا بر در نشاند او به طراری که می آید

تومنشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد

به هردیگی که می جوشد میاور کاسه و منشین

که هردیگی که می جوشد درون چیزدگر دارد

نه هرکلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد

نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهردارد

بنال ای بلبل  دستان   ازیرا   ناله مستان

میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد

بنه سرگر نمیگنجد که اندر چشمه سوزان

اگررشته نمی گنجد ازآن باشد که سر دارد

چرا غیست این دل بیدار به زیر دامنش می دار

ازاین باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد

چو تو ازبادبگذشتی مقیم چشمه ای گشتی

حریف همه می گشتی که آبی بر جگر دارد

چو آبت برجگرباشد درخت سبز رامانی

که میوه نودهد دائم درون دل سفردارد

مولانا بلخی

 

نظریه سعدی علیه الرحمه درباره سایه

نشانی دکترم را به شما میدهم

غزل۳۶۸ حافظ(ناطق)

دل ,هردیگی ,چشمه ,جوشد ,داردنه ,دکان ,که می ,بر در ,می جوشد ,که او ,هردیگی که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باحال و ردیف دل نوشته های من